خلاصه کتاب:
مژده یه دختر معمولیه که داره تو سخترین موقعیت زندگیش ،گذشته اش رو مرور میکنه . از ازدواج اجباریش با پسر دوست پدرش به اسم حمید شروع میکنه که علی رغم اینکه بر خلاف میلش وادار به قبولش شده ،می خواد با چنگ و دندون ..
خلاصه کتاب:
امیرحسین دانشجویِ رشتهٔ پزشکیه که یک خاطره و کنجکاویِ بعد از اون باعث میشه که بخواد نسبت به دنیای ماورا بیشتر بدونه.
حتی اگه بلد اینکار هم باشی سرنوشت خوبی در انتظارت نیست، چه برسه به اینکه با یک خطا اونها رو به دنیای خودت دعوت کنی!
دنیایی که بعد از ورودشون تبدیل به جهنمی میشه که برای بیرون اومدن از اون هیچ راهی پیدا نمیکنی جز مقابله!
خلاصه کتاب:
احمد تحت فشار اصرار های مادرش مبنی بر داشتن وارث پسر، و بی اهمیتی های همسر اولش راضی به ازدواج با منشی زیبا و مطلقه اش میشه. اما همه چیز اون طور که باید پیش نمیره...
خلاصه کتاب:
حکایت از زندگی سام و کاوه، دو دوست صمیمی که برای به شهرت رسیدن و زندگی توی آرامش، تصمیمات احمقانه ای میگیرن...
آدای و مهدیار چند ساله از هم جدا شدن و تنها ارتباطشون،بخاطر دختر کوچولوشون میرآی هست و آدای حتی با کسی وارد رابطه شده اما راز هایی برملا میشه و...
خلاصه کتاب:
دستش را برای هزارمین بار روی بوق فشار میدهد و عصبی داد میزند:
برو دیگه گاریچی!
مرد هم با دست جوابش را میدهد و بالاخره پایش را کمی روی پدال گاز فشار میدهد. راه برای سبقت گرفتن باز میدهد. با سرعت از کنارش رد میشود.
عرق روی پیشانیاش سر میخورد و تشنگی گلویش را خشک کرده. نگاهی به ساعت میاندازد.دیرش شده بود اما نمیتوانست بیخیال رفع تشنگی شود.
خلاصه کتاب:
کسی را دوست بدار که دوستت دارد
حتی اگر غالم درگاهت باشد
و دست بکش از دوست داشتن کسی که دوستت ندارد، حتی اگر سلطان
قلبت باشد
دریا برای مرغابی تفریحی بیش نیست، اما برای ماهی زندگیست
برای کسی که دوستت
خلاصه کتاب:
ابریشم توانا، بعد از گذر از بحران از دست دادن مادرش که خیلی هم بهش وابسته بوده، به مردی علاقه مند میشه که نقطه ی گنگی توی گذشته اش وجود داره. باید دید ابریشم چه طور قراره با این مسئله رو به رو بشه...
خلاصه کتاب:
داستان درباره دختری بنام اسمین که زندگیش روال عجیبی طی میکنه..از کودکی تا به امروز که ۲۵ سالشه شخصی عین سایه دنبال وناظر کاراشه وو.. اسی بخاطر مردای زندگیش دچار خشم و عصبانیت و ببه نوعی اختلالات روانی میشه .. روانشناسی داریم تو داستان که خودش بحث برانگیزه …
خلاصه کتاب:
سودی سالی دوبار توی ویلایی که بعنوان مهریه، همسر مرحومش بهش بخشیده، تورنمنتی با شعار ؛ببین، بپسند و ببر؛ برگزار میکنه تا دخترا و پسرای جوان در یک محیط امن و با اطلاع خانواده هاشون با همدیگه آشنا بشن و اگه مورد پسند بودن کار به ازدواج بکشه.. اما امسال خودش و خونه در خطر……
خلاصه کتاب:
سلمان و ساره دلباخته ی هم هستند. با وجود
رقیب بانفوذی که چشمش ساره رو گرفته اما همه چیز بین اون دو خوب پیش میره. ولی سلمان به دلیل نامعلومی ساره رو ترک میکنه و ساره برای پیدا کردنش تا قلب داعش پیش میره!
صدای بازشدن قفل در را شنید قدمهای آهسته ی مرد، مثل پتک روی اعصاب ساره فرود می آمد صدای تق تق اسلحه اش را می شنید که به جلیقه اش برخورد می کرد، بوی تهدید، او را تا حد جنون کشانده بود.
مرد دستگیره ی کمد را کشید اما باز نشد تن و بدن ساره از درون می لرزید و جانش به گلوگاه رسیده بودو نفسش در نمی آمد، زیر پتوها در دل کمد تاریک، مچاله شده بود.
اینبار با قدرت بیشتری کشید و درباز شد مرد لبخند کجی زد و دستش سمت پتو رفت...
خلاصه کتاب:
دلوین، دختری که برای فرار از گذشته تاریکش به شهر کوچکی نقل مکان میکند، ناخواسته توجه چهار برادر مرموز و تاثیرگذار را جلب میکند. هر کدام از آنها به روشی خود قصد دارند او را به دست آورند، اما رازی که هر پنج نفر را به هم گره زده، بسیار عمیقتر از یک عشق ساده است.
خلاصه کتاب:
او آمد. با بوسه ای که از این جهان نبود
و نگاهی که سرنوشت را به آتش کشید.
در میان دالان های تاریک توطئه و سکوت،
فقط یک چیز نجاتشان داد"عشق"
عشقی که می سوخت، اما خاموش نمی شد.
اگر دلت می خواهد در دل یک داستان نفسگیر، میان صدای نفس ها، بوسه ها، خیانت ها و نجات ها غرق شوی ،همراه شو با بوسه ی پریزاد ،
بخوان، حس کن، عاشق شو.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " لینگو بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.