خلاصه کتاب:
او روزی دلسپردهی کسی بود که در لحظهی حساس، وظیفه را به عشق ترجیح داد. سالها بعد، پس از تحمل رنجهای فراوان، حالا دوباره با او روبهرو شده، اینبار در شرایطی که گذشته را نمیتوان نادیده گرفت. اما او دیگر آن دختر ساده نیست؛ حالا مادریست که برای خودش و فرزندش میجنگد.
خلاصه کتاب:
شیدا، پرستاری که از فشارهای کاری فرار کرده، حالا در خانهای آرام، مراقب پسریست که در کماست. با بیداری او، نگاهها و کلمات، آرامآرام رابطهای تازه میسازند. اما آیا این عشق، توان عبور از گذشته را دارد؟ یا در سکوت، دوباره خاموش خواهد شد...
خلاصه کتاب:
ماهک، زن جوانیست که پس از جدایی از همسرش، با حمایت خانوادهاش در تلاش برای شروعی تازه است. شاهان، مردی از آشنایان قدیمی، با نیتی پنهان، سعی دارد او را به عقد موقت وادار کند. اما ماهک، با درایت و حمایت اطرافیان، در برابر این فشار میایستد و مسیر استقلال را انتخاب میکند.
خلاصه کتاب:
در اولین نگاه، دل به تپش افتاد. خواستن، عادتی قدیمی بود. رقابت، شعلهای درونم. شرطی میان دوستان، خندهای میان جدیت. اما او نیز، چون کوه، ایستاده بود. نه از جنس تسلیم، که از جنس انتخاب.
خلاصه کتاب:
در شهری که قدرت و تعهد در هم تنیدهاند، بهزاد قاضی برجستهایست که باید یکی از فرزندانش را به گروه آلفا بسپارد. پسرش، با روحیهای لطیف، برای این مأموریت مناسب نیست. مایا، دختر جوان و پرشور او، که بهتازگی شکست عشقی را تجربه کرده، تصمیم میگیرد خودش وارد این مسیر شود. اما مخالفت پدر، او را در مسیر برخورد با امیر ارسلان قرار میدهد؛ مردی که غرور و اقتدارش زبانزد است. تقابل میان این دو، داستانی از کشمکشهای درونی و انتخابهای دشوار را رقم میزند.
خلاصه کتاب:
در اخبار، چهرهاش را دیدم؛ دختری که از دل رنجها برخاسته بود. گذشتهاش تلخ بود، و حالا فقط امنیت میخواست. من، که سالها در سایهها زندگی کرده بودم، تصمیم گرفتم برای او تغییر کنم. وانمود کردم که فروشندهام، همسایهاش شدم، و هر روز مراقبش بودم. اما آیا میتوانم گذشتهام را از او پنهان نگه دارم؟
خلاصه کتاب:
امیرارسلان، رئیس مقتدر گروه آلفا، در لحظهای پرتنش به ماهگل نزدیک میشود. اما ماهگل، با تمام توان، تلاش میکند از این موقعیت خارج شود. این برخورد، نهتنها رابطهی آنها را دگرگون میکند، بلکه پرده از شخصیتهای پنهانشان نیز برمیدارد.
خلاصه کتاب:
او را دیدم، شکسته اما مقاوم. زندگیاش پر از درد بود، اما هنوز امید داشت. من، که هیچوقت امید را جدی نگرفته بودم، به خاطر او تصمیم گرفتم نقش یک مرد معمولی را بازی کنم. همسایهاش شدم، با هویتی جعلی. اما آیا میتوانم تا آخر عمر این نقش را حفظ کنم؟
خلاصه کتاب:
بهزاد، قاضی وارستهایست که به عهدی قدیمی با خاندان پاک وفادار مانده. او باید یکی از فرزندانش را برای همکاری با گروه آلفا معرفی کند. پسرش، اهل هنر و آرامش، برای این مسیر مناسب نیست. مایا، دختر پرشور و دلشکستهی او، برخلاف انتظار، خواهان ورود به گروه است. مخالفت پدر، او را در مسیر برخورد با امیر ارسلان قرار میدهد؛ مردی که غرور و اقتدارش زبانزد است. تقابل میان این دو، داستانی از کشمکشهای درونی و انتخابهای دشوار را رقم میزند.
خلاصه کتاب:
در شبی سرد و تاریک، پسر جوانی با دلخوری از خانهی پدری بیرون میزند. در مسیر بازگشت، صدای درگیری او را به سمت کوچهای خلوت میکشاند. مهاجمان با دیدن او فرار میکنند و تنها یک نفر زخمی باقی میماند. پسر، بیدرنگ او را به خانهاش میبرد. اما در روشنایی اتاق، متوجه میشود که آن "پسر" در واقع یک دختر است—دختری که حالا سرنوشتش با او گره خورده...
خلاصه کتاب:
نویان پسریست با ذهنی کنجکاو. وقتی متوجه علاقهی آنالی به خودش میشود، تصمیم میگیرد حقیقت را کشف کند. در مسیر تحقیق، با اسنادی روبهرو میشود که نشان میدهند آنالی ممکن است از دنیای انسانها نباشد. آیا او موجودی از عالم دیگر است که بهصورت انسانی ظاهر شده؟ یا اینکه فقط قربانی یک بازی پیچیدهی سرنوشت است؟
خلاصه کتاب:
در میان همه زیباییهایی که دیده بود، هیچچیز به اندازهی آن نگاه آرام و کهربایی رنگ، دل مرد را نلرزانده بود. او که در زندگیاش با قدرت و رقابت خو گرفته بود، حالا در برابر این دختر، احساس آرامش میکرد. آرزو داشت که بتواند با احترام و صداقت، به او نزدیک شود. شاید این نگاه، راهی به سوی رهایی باشد.
خلاصه کتاب:
در دل یک مأموریت مخفی، جهان وارد باندی میشود که خسرو رهبریاش را برعهده دارد. پس از افشای هویتش، خسرو او را گروگان میگیرد و همزمان آیلین را نیز میرباید. خسرو با تهدید و فشار روانی، جهان را در موقعیتی دشوار قرار میدهد. اما جهان، با وجود تمام سختیها، تلاش میکند از اصول انسانیاش دفاع کند و راهی برای نجات آیلین بیابد.
خلاصه کتاب:
گوهر، پس از سالها زندگی مشترک، همسرش را از دست میدهد و در فضای مجازی با شاهرخ آشنا میشود. احساسات آسیبدیدهاش باعث میشود بیمحابا به او اعتماد کند. اما وقتی شاهرخ به دختر گوهر علاقهمند میشود، گوهر با پیامدهای تصمیمات احساسیاش روبهرو میشود.
کلیه حقوق این وبسایت متعلق به " لینگو بوک " بوده و هر گونه کپی برداری ممنوع میباشد!
طبق ماده 12 فصل سوم قانون جرائم رایانه ای کپی برداری از قالب و محتوا پیگرد قانونی خواهد داشت.