دانلود رمان عاشقانه , ایرانی , پلیسی بهشت کوچک من اثری بینظیر از جوشی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : بهشت کوچک من
تعداد صفحه : ۱۷۸
نویسنده : جوشی
ژانر : عاشقانه , ایرانی , پلیسی
دانلود رمان عمویم نباش به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانبهشت کوچک من خلاصه رمان
دانلود رمان بهشت کوچک من مریم به عنوان روانپزشک در یه بیمارستان روانی کار میکنه … اون در زندگیش ناملایماتی رو تجربه کرده و با آشنا شدنش با شخصی در بیمارستان مسیر زندگیش به طور کل عوض میشه . مریم به عنوان روانپزشک در یه بیمارستان روانی کار میکنه … اون در زندگیش ناملایماتی رو تجربه کرده و با آشنا شدنش با شخصی در بیمارستان مسیر زندگیش به طور کل عوض میشه …
گوشه ای از رمان بهشت کوچک من
مامان… مامان؟–بله؟ چی شده مریم جان؟ اوا خاک بر سرم چرا هنوز آماده نشدی مادر؟ حمید پایین منتظرته…–الان میرم .. صدات زدم که بگم موهامو برام ببافی اینطوری که دورمه کلافم میکنههمینطور که مادرم تند تند رمان جدید موهامو میبافت یه دفعه صدای هق هقش هم بلند شد… با تعجب به طرفش برگشتم و با دیدن اشکاش که روی صورتش جاری بود دلم گرفت همینطور که مادرم تند تند موهامو میبافت یه دفعه صدای هق هقش هم بلند شد… با تعجب به طرفش برگشتم و با دیدن اشکاش که روی صورتش جاری بود دلم گرفت… …بغلش کردم و زیر گوشش گفتم: – مامان خوشگلم دوباره که شروع کردی.. به قول خودت این کارا شگون نداره ها.. مثلا من دارم میرم ماه عسل … سفر قند هار که نمیرم زود برمیگردم در ضمن فکر نکنی من مثل بقیه دخترا بعد ازدواجم میشینم توی خونه ها من وقتایی که حمید رمان پلیسی خونه نیست مدام ور دل خودتم عزیزم. –وا خاک بر سرم یعنی چی دختر؟ میخوای بیای اینجا قدمت سر چشمم ولی دیگه یه کاری نکن که شوهرت کلافه بشه ببینم نکنه از شوهرت بزنی به خاطر ما… این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 %%%
دانلود رمان عاشقانه , ایرانی طالع دریا اثری بینظیر از مرجان فریدی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : طالع دریا
تعداد صفحه : 418
نویسنده : مرجان فریدی
ژانر : عاشقانه , ایرانی
دانلود رمان این مرد امشب میمیرد به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانطالع دریا خلاصه رمان
درباره دختری بنام دنیز که یک روانپزشک موفق است که زندگی خوب و قشنگی داره ولی با وارد شدن یک پسر چشم آبی تو زندگیش همه چیز عوض میشه …
گوشه ای از رمان طالع دریا
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان عاشقانه روتیک هرگز با یک دوک درنیفت (جلد اول مجموعه فرزندان رسوایی) اثری بینظیر از گیل کالین رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : هرگز با یک دوک درنیفت (جلد اول مجموعه فرزندان رسوایی)
تعداد صفحه : 708
نویسنده : گیل کالین
ژانر : عاشقانه روتیک
دانلود رمان هرگز با یک دوک درنیفت (جلد اول مجموعه فرزندان رسوایی) اثر گیل کالین نگارش قوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درهرگز با یک دوک درنیفت (جلد اول مجموعه فرزندان رسوایی) خلاصه رمان
ابیگیل_شاو یک دوشیزه جوانه که به طور مخفیانه بعنوان نویسنده برای دفتر مجله پدرش کار می کنه.
وقتی متوجه میشه که دفتر رورنامه رو به ورشکستگیه تصمیم میگیره که برای افزایش فروش و جلوگیری از این ورشکستگی خبر رسوایی دوک مادینگلی رو برملا کنه و حالاا…
گوشه ای از رمان هرگز با یک دوک درنیفت (جلد اول مجموعه فرزندان رسوایی)
و حالا این دوک کسی نیست جز #کریستوفر_کابوت! دوک مادینگلی! با موهای سیاه، چشمانی سیاه و نافذ و پوست گندمگونی که از مادر اسپانیاییش به ارث برده بود..
دوک یک #رسوایی وحشتناکی داره که همه از اون بی خبرن و در این میان ابیگیل تصمیم میگیره که با وارد شدن به زندگی دوک این رسوایی رو برملا کنه…
حالا باید دید که میتونه در مقابل جذابیت های ظاهری #دوک دووم بیاره؟
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان عاشقانه اجتماعی رمان آغوش آتش (هر دو جلد یکجا) اثری بینظیر از مریم روح پرور (کمند) رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : رمان آغوش آتش (هر دو جلد یکجا)
تعداد صفحه : 8959
نویسنده : مریم روح پرور (کمند)
ژانر : عاشقانه اجتماعی
دانلود رمان گناهکار نوشته fereshteh27 با لینک مستقیم به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانرمان آغوش آتش (هر دو جلد یکجا) خلاصه رمان
آهیر، با سنِ کَمِش بزرگِ محله است، در شب دامادیش، عروسش مرجان را میدزدن و در پارک روبروی خانه اش، جلوی چشم آهیر میکشنش آهیر در محل میماند تا دلیل کشته شدن مرجان و قاتل او را پیدا کند، آهیر که یه اسم کُردیه به معنای آتش، در ظاهر آهنگری میکند ولی کسی از شغل اصلیش خبر ندارد، حالا پروا خبرنگارِ سرتقی که به تازگی همسایه آتش شده، از قضا دل آهیر را برده ولی …
گوشه ای از رمان رمان آغوش آتش (هر دو جلد یکجا)
با رفتن آهیر مرجان لبخند زد، فکر نمی کرد با وجود آن اتفاق ها، چنین عروسی برایش بگیرند، عروسی که کم کم چهارصد نفر مهمان داشت، در بهترین تالار شهر، یک شب رویایی و به یاد ماندنی برای عشق شان، اگر آهیر و پا فشاری و حمایت هایش نبود هرگز در آن لباس و در آن شب نبود. سر چرخاند و دید آهیر سر به زیر به حرف های پدر بزرگش گوش سپرده بود، سرش کمی کج شد به قد و قامتش نگاه کرد، دوست مرجان سراغش رفت و تنهایش نگذاش…
با تنها شدنش با غم به آهیر نگاه کرد، صدای دختری با لهجه ی غلیظی در گوشش نشست:-آ آ چه عاشق نگاه می کنی دختر! با دیدن آگرین لبخند زد و آگرین دست زیر چانه ی مرجان برد و گفت: -آهیر حق داره، عشق تو نگاهت خوند که یه پا ایستاد گفت یا مرجان یا هیچ کس مرجان با خجالت سر به زیر برد و آگرین سرش را تکانی داد و گفت: -اسم تو رو باید گذاشت آوین دختر زیبا مرجانم سر بالا نیاورد و صدای آهیر را شنید: -چرا؟ آگرین به برادرش نگاه کرد و چشمکی برایش زد، گفت:
چون چشماش پر از عشقه، چون خودش عشقه آهیر با لبخند به مرجان سر به زیر نگاه کرد، آگرین به یک باره دست پر طلایش را بالا برد و بالای لبش قرار داد چنان کلی زد که گوش دشمن کر شود و خودش همراه شد با زن هایی که پایکوبی می کردند. مرجان از گوشه ی چشم به آهیر نگاه کرد و آهیر چشمانش را تنگ کرد و گفت:
تو تنها نیستی -نیستم، خواهر برادرای تو خواهر برادرای من شدند، تو شوهرم شدی، مادر پدر دارم، این همه فامیل دارم، چرا تنها باشم؟ -آگرین راست میگه، تو آوینی، تو عشقی مرجان نگاه دزدید تا باز از خجالت سر به زیر نبرد، جشن رو به پایان بود و خانه ی آهیر برای عروس زیبایش آماده بود. ** آسو و آگرین و آسکی منتظر مادرشان بودند،
اما مرجان از خجالت داشت آب می شد، چون می خواستند آهیر و او را به خانه ی بخت شان ببرند، مادر بالاخره دست آهیر را گرفت سمت آن ها رفت و گفت: -بریم مرجان سر بالا نیاورد، دامن پفش را کمی بالا گرفت وارد پارکینگ آن آپارتمان شدند تا وارد آسانسور شوند، آهیر سر چرخاند به مرجان نگاه کرد، خنده اش گرفت چون او بیشتر از همه می دانست مرجان تاچه حد خجالتی است و حال سه زن می خواستند آن دو را به حجله ببرند
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان عاشقانه فانتزی بزرگسال ناهمتا اثری بینظیر از شقایق الف رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : ناهمتا
تعداد صفحه : 373
نویسنده : شقایق الف
ژانر : عاشقانه فانتزی بزرگسال
دانلود رمان های نویسنده x2yz به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانناهمتا خلاصه رمان
در مورد دختری هست که تنهایی جنگیده تا از پس زندگی بربیاد. جنگیده و مستقل شده و زمانی که حس میکرد خوشبختترین آدم دنیاست با ورود یه شی عجیب مسیر زندگیاش تغییر میکنه ..
وارد دنیایی میشه که مثالش رو فقط تو خواب و رویا دیده!
گوشه ای از رمان ناهمتا
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان #عاشقانه #مافیایی #انتقامی #ازدواج_اجباری مرثیه ای برای روح[جلد اول از مجموعه محفل] اثری بینظیر از ناتاشا نایت رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : مرثیه ای برای روح[جلد اول از مجموعه محفل]
تعداد صفحه : 1205 + 835
نویسنده : ناتاشا نایت
ژانر : #عاشقانه #مافیایی #انتقامی #ازدواج_اجباری
دانلود رمان the old man and the sea به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانمرثیه ای برای روح[جلد اول از مجموعه محفل] خلاصه رمان
من با خون اصیل توی رگهام متولد شدم.
وارث یک پادشاهی قدرتمند. ثروت، قدرت، اشرافیت.
وسوسهها خطرناکتر از اون چیزی هستن که بتونی دربرابرشون مقاومت کنی.
تا اینکه کسی سعی کنه همه چیز رو ازت بدزده. زخمی و شکسته، از میان شعلههای اتش بیرون اومدم.
حالا برگشتم تا چیزی رو که مال من بوده پس بگیرم.
انتقام. اولین کاری که قراره بکنم اینه که آیوی مورنو رو همسر خودم کنم.
و دومین کار؛ اونقدر خمش کنم تا در هم بشکند.
گوشه ای از رمان مرثیه ای برای روح[جلد اول از مجموعه محفل]
پس از پرداخت هر دو جلد رمان محفل را دانلود میکنید
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان عاشقانه انتقام ممنوعه گره های روشن اثری بینظیر از عالیه جهان بین رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : گره های روشن
تعداد صفحه : 1373
نویسنده : عالیه جهان بین
ژانر : عاشقانه انتقام ممنوعه
دانلود رمان گره های روشن از عالیه جهان بین به صورت رایگان به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درگره های روشن خلاصه رمان
مردی عاشق و اما جداییِ تلخ و قلبی که توانِ فراموش کردن معشوقه ی قدیمی را ندارد
و زنی زخم خورده، تازه پا به قلب دیوانه اش نهاده و تمام تلاشش را برای به نام خود زدن آن ویرانه می کند.
و کسی چه می داند عشق است یا انتقام که این زن را اینچنین حریص کرده.
و مرد عاشق ما گاهی دل می بازد به عشق تازه و گاه یاد معشوق قدیمی در قلبش جان می گیرد و او را مقابلش می بیند و تنها و تنها خشونت باقی میماند …
گوشه ای از رمان گره های روشن
چقدر سخت بود که هم به حرف خشایار، هم مهیار گوش کنم. لب باز کردم چون این لبها به هم دوخته نمیشدند. سرش هنوز روی دستش بود و رگهای برجستهی پشت دستش وادارم میکرد سکوت نکنم. حالا که تا اینجای حرفها را گفته بودیم، پس نباید چیزی ناگفته باقی میماند. تعلل کردم تا همهی اتفاقاتِ تلخِ آن شب را به خاطر بیاورم. – اون شبی که لاله اومد تو اتاق من، مستِ مست بودم، ولی خوب یادمه. با لادن رفته بودیم یه پارتی تو شمال شهر… تمام مدت من لادن رو ندیدم، انگار بین شلوغی گم شده بود.
یکی اومد کنارم، اصلا نمیدونم چی شد که دست اون دختر رو رد نکردم. اونقدر خوردم که چشام چهارتا میدید، بعد یهو سروکلهی لادن پیدا شد و برگشتیم خونه، در حالی که من اصلا روی پا بند نبودم. کمکم کرد رو تخت دراز کشیدم، وقتی رفت تازه لاله اومد. قسم میخورم یه نقشه بود. هنوزم نمیدونم اون دختر کی بود به من مشروب تعارف کرد؟ قصدشون چیزِ دیگه بود مهیار… نبضِ شقیقهها و تغییرِ رنگدانههای پوستیاش را میدیدم و من از حالِ خودم بیخبر بودم.
بینی بالا کشیدم و دستم روی گردنم نشست و مهیار ابدا تکان نخورد. -من نامردی نکردم، حتی وقتی لاله گفت همیشه منو میخواسته، نه التماسش نه نالههاش برام مهم نبود، نه چون خودم عاشق لادن بودم؛ چون اون نامزدِ تو بود. قسم میخورم یه لحظه هم به چشمی غیرِ خواهری نگاش نکردم. این وسط گناه من چیه؟ تو بگو… آهِ جانسوزش وجودم را مثل شمع آب کرد. خودم را وادار کردم که بلند شوم، کنارش روی تخت نشستم. از زرد شدنِ سر انگشتانش متوجه فشاری که به سرش میآورد شدم و دستش را گرفتم، این بار پَسَم نزد…
این رمان فقط برای معرفی میباشد
شماره پشتیبانی : 09170366695
%%%
دانلود رمان عاشقانه، معمایی مجنون تمام قصه ها اثری بینظیر از دل آن موسوی رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : مجنون تمام قصه ها
تعداد صفحه : 2685
نویسنده : دل آن موسوی
ژانر : عاشقانه، معمایی
دانلود رمان مجنون تمام قصه ها pdf دل آن موسوی به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان درمجنون تمام قصه ها خلاصه رمان
همراهی حریر ارغوان طراح لباسی مطرح و معرف با معین فاطمی رئیس برند خانوادگی و قدرتمند کوک، برای پایین کشیدن رقیبها و در دست گرفتن بازار موجب آشنایی آنها میشود. باشروع این همکاری و نزدیک شدن معین و حریر کمکم احساسی میان این دو نفر شکل میگیرد. احساس و عشقی که میتواند مرهم برای زخمهای کهنهای شود که آنها از گذشته با خود به همراه دارند. در حالی که آنها دوشادوش هم پلههای ترقی را با سرعتی بیش از پیش طی میکنند غافل از این هستند که عشق نوپای خودشان هدف رقیبی قَدَر است که آنها را زیر نظر دارد و بواسطه داشتن نفوذیای باورنکردنی از هر چیزی که در کوک و بین معین و حریر میگذرد مطلع است تا در زمان دلخواه زخمکاری خود را بزند. طوفانی عاشقانه در راه است…
گوشه ای از رمان مجنون تمام قصه ها
بعد از آن شب که فاطمیها از من خواسته بودند تا حواسم به برادر بزرگشان باشد رابطه ام با آنها از قبل صمیمانه تر شد. دیگر حتی مسعود هم که بیشتر اوقات مثل معين ساکت جدی بود در برخوردهای کوتاهی که درون شرکت برایمان پیش میآمد با لبخندی گرم و دوستانه ارتباط برقرار میکرد. معین معمولا روزها در شرکت نبود و اگر هم حضور داشت بین زونکنها تماسها و جلسههایش گم بود. شب هایی که با هم کار میکردیم چیزهای زیادی از او فهمیده بودم اینکه یکی از سرگرمیهایش خطاطی بود. وقتی فهمیدم آن تابلوهای خطاطی زیبا روی دیوار اتاقش کار خودش بود دهانم باز ماند. دانلود رمان مجنون تمام قصه ها pdf از دل آن موسوی آن تابلوهای چشم نوازی که از بس کلمات با زیبایی در هم گره و پیچ و تاب خورده بودند حتی یکی از آن را هم نمیتوانستم بخوانم دیگر اینکه فهمیده بودم عاشق شعر است دوست دارد حین انجام کارهایی مثل طراحی موسیقی بیکلام پخش شود بسیار ریزبین دقیق و حساس بود. با وجود علاقه شدید به خواهرها و برادرانش تنهایی را ترجیح میداد و اکثر شبها یا در شرکت میماند و یا دیر وقت به خانه میرفت. میدانستم زیاد اهل صحبت نیست اما از حرفهای میعاد متوجه شدم همین هم صحبتیهای نسبتا کوتاه ما در سکوت و خلوت شب های شرکت چیزی نیست که در زندگی معین خیلی اتفاق بیفتد … این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 %%%
دانلود رمان عاشقانه پلیسی در مسیر آب و آتش اثری بینظیر از فرشته تات شهدوست رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : در مسیر آب و آتش
تعداد صفحه : 263
نویسنده : فرشته تات شهدوست
ژانر : عاشقانه پلیسی
دانلود رمان در مسیر آب و آتش pdf فرشته تات شهدوست به صورت pdf، اندروید لینک مستقیم رایگان دردر مسیر آب و آتش خلاصه رمان
خلاصدختری به اسم مانیا محبی پزشکی خونده .. می خواد به درسش ادامه بده تا تخصصش رو بگیره ولی در کنارش می خواد تو یه بیمارستان هم مشغول به کار بشه .. مانیا با پدر و مادرش زندگی می کنه و تک فرزنده . تو زندگیش ۲ تا آرزو داره یکیش اینکه پزشک بشه که خب به این آرزوش رسیده ..ه رمان
گوشه ای از رمان در مسیر آب و آتش
این رمان فقط برای معرفی میباشد شماره پشتیبانی : 09170366695 %%%
دانلود رمان عاشقانه اجتماعی ویلان اثری بینظیر از سرو روحی Sun Daughter رایگان و بدون سانسور pdf با لینک دانلود مستقیم از سایت لینگوبوک دانلود کنید
اسم رمان : ویلان
تعداد صفحه : 756
نویسنده : سرو روحی Sun Daughter
ژانر : عاشقانه اجتماعی
دانلود رمان طنز و کلکلی با پایان خوش pdf به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندروید و آیفون با ویرایش جدید و لینک مستقیم رایگانویلان خلاصه رمان
بنیامین بدیع ، سرگردون تر از این حرفهاست که بتونه برای زندگیش تصمیم درستی بگیره !
همه چیز گره خورده …
همه چیز گم شده …
هویتش ، اسمش ، زندگیش ..
به بن بست رسیدن ساده تر از به مقصد رسیدنه !
گوشه ای از رمان ویلان
بیخیال باش… بگذران … هرجور که هست ، این زندگی را به هر قیمتی بگذران و فراموش کن! همه ي اینها را گفته بودند … گفته بودند و تا جان داشت وجا داشت نشنیده بود … با همه ي اینها اما نگفته بودند چه کار کند … فراموش کند و بگذرد چطور مرور خاطرات نکند؟! اصلا به قول همه بیخیال باشد … چطور جواب دلش را بدهد ؟! اگر می گفتند با این همه زخم توي دلش چه کار کند ! دانلود رمان ویلان از سرو روحی pdf با این همه حسرت تلنبار شده و اه هاي خورده و نخورده اش چه کار کند ! شاید اگر می گفتند … حال بهتري داشت ! حداقل حالا مثل تیري که اماده ي خروج از چله ي کمان بود ، نبود ! چشمهایش را چند ثانیه بست و باز کرد ، مطمئن نبود که میتواند اعصابش را کنترل کند ،با این حال دستش را به دستگیره ي درب اتومبیل گرفت وپیاده شد. پیرمرد با ان ژست طلبکار جوري جلوي در ایستاده بود که بنیامین با خودش فکر کرد قفل فرمان مشکی زیر صندلی را دست چپش بگیرد یا راست؟! دانلود رمان ویلان از سرو روحی pdf پوفی کرد ، با پاشنه ي پا درب را بست. کوچه ي عریض را با چند قدم کوتاه طی کرد . حالا رو به رویش ایستاده بود . نفسش بوي سیگار می داد ، یقه اش هم مثل همیشه کیپ بود. لابد میخواست مطمئن شود مبادا همسایه اي راپورتش را بدهد که ، مهندس البرز ، شب ها وقتی در کوچه سیگاري دود میکند، یقه آخوندي نمی پوشد! خواست متاسف شود اما نشد . به زور سلام کرد . مهندس البرز به زحمت سري تکان داد و پرسید : از این ورا عالیجناب . دستور بدم گوسفند سر بزنن برات جنا بدیع